-
نزدیک تر از همیشه
10 آذر 1386 16:29
خدایا! چنان نزدیکی که نمی توانم ببینمت ، صدای تو هر لحظه با من سخن می گوید ، اما من آن را نمی شنوم. مرا به اعماق درونم ببر تا شکوه بی پرده جمال تو را بشنوم. مرا بیاموز پیوسته تو را بجویم و همواره به عنوان یگانه پناهگاهم به تو رو کنم. از وقتی اومدم اینجا دل مشغولی هام کمتر شده و بیشتر می تونم به خدا و داده هاش فکر کنم...
-
از این ور...
29 آبان 1386 16:37
سلام این چند وقت که نبودم کلی اتفاق افتاد.... سفر بابا؛ اسباب کشیمون؛ اقامت موقتمون خونه مامان جون و آخرشم مهاجرتمون به خاک غربت... واقعا این تابستون به یاد ماندنی بود هر شب با خاله جان کوچیکه به بیرون بودیم (خرید و بازار )گهگاهی هم با دختر خاله های عزیز یه رزه ای می رفتیم... از دایی جان کوچیکه هم که خبری نیست این چند...
-
[ بدون عنوان ]
9 شهریور 1386 17:39
سلام......... دیگه وقتی نمونده...شمارش معکوس شروع میشه... فعلآ تو خماریش بمون بعدآ می یام...
-
ولادت در کعبه
5 مرداد 1386 16:11
«آدمیان بشارت باد بر شما علی پسر فاطمه بنت اسد مولود کعبه به دنیا آمد» ابن قعلب می گوید : با عباس - پسر عبدالمطلب - وگروهی دیگر ، رویاروی خانه خداوند نشسته بودیم فاطمه دختر اسد ، به سوی خانه خدا پیش آمد ، ایستاد و چنین گفت : « خداوندا ، به تو و پیامبرانت وکتابهایشان ایمان دارم . گفتار ابراهیم (ع) ، جد خود را راستین می...
-
شکرت خدا
2 مرداد 1386 16:06
خدایا! خطاها و گناهانم بی شمارند٫ اما رحمت تو بیش از تمامی آنهاست. تو هرروز فرصت زندگی تازه را به من می بخشی. مرا خردی عطا کن تا درست را از نا درست تشخیص دهم و مرا نیروی آن بخش تا راههای نا هموار را بپیمایم. تا حالا شده که از ته قلبت بخوای اما جواب نگیری؟ (نمی دونم شاید قسمت اینجوری باشه) از دو سه هفته پیش اعلام کردند...
-
شب آرزوها
28 تیر 1386 11:58
سلام.... میدونم که میدونی.... امشب اولین شب جمعه ی ماه رجب ماه خدا .ماه صفا دادن به دل ها .ماه با خدا بودن.... امشب یکی از بهترین شب ها برای دعا کردن و عبادت . یادمون باشه که: در شب آرزوها دعا کنیم شب آخر تنهایی و چشم انتظاریمون امشب باشه واسه همه دعا کنید منم قول میدم رفتم حرم امام رضا واسه همتون دعا کنم .
-
[ بدون عنوان ]
23 تیر 1386 16:23
من دارم میرم سفر...خیلی یه دفه ای پیش اومد...داریم میریم عروس خانومو راهی کنیم به دیار خودش... دیگه دارم تهنا می شم... پنجشنبه خیلی خوش گذشت! عروسیه با حالی شد.... متاسفانه دیگه وقت ندارم باید برم...
-
گذشته ها
20 تیر 1386 11:13
یاد گذشته ها بخیر.... چه شور و حالی تو وبلاگامون بود...اما حالا هر کدوم تو دیار خودمون به سر می بریم...<< دهکده و هشت ترانه >>... هشتا دوست خوب.. حالا که می رم اونجا بوی شهر مردگان میده ... وبلاگ خودم که به سیستم جدید واردش نکردم... حالا بی خیال گذشته ها(گذشته ها گذشته به فکر آینده باش دل شادو سرزنده...
-
شروع دوباره
17 تیر 1386 12:23
سلام من دوباره اومدم یوهههههههههههههههههههههههههههو