خوابهای طلایی

پروردگارا در خانه فقیرانه خود من چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری که من چون تویی دارم تو چون خودی نداری

خوابهای طلایی

پروردگارا در خانه فقیرانه خود من چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری که من چون تویی دارم تو چون خودی نداری

ثلج ثلج

هوا به شدت سرد شده سرما تا مغز استخوان آدمو می سوزونه بارش برف از اول  هفته شروع شد برای اولین بار در عمرم از اومدن برف ناراحت شدم و تا شهر رو از پشت پنجره سفید دیدم گفتم اه برف! بعد خودم تعجب کردم چی دارم می گم من همیشه عاشق برف بودم حرفمو توجیح کردم آخه روز قبلش توقع سرما رو نداشتم با لباس هر روزه از خونه اومدم بیرون و منجمد شده رسیدم فکر اون سرما بدنمو می لرزونه... 

این برفا خوب موقعی دارن میبارن اومدن کریسمس بدون سفیدی خیابونا صفا نداره... 

و اینکه تو هیاهوی بین مردم قدم بزنی و وقتی حرف می زنی لرزش فکت جلوشو بگیره و از دهانت بخار بیرون بیاد... 

امسال هم که کریسمس توی محرم افتاده و هنوز نشونی ازش نمی بینم... 

هر سال وقتی رزه می رم آخر دعا که میرسه نمی دونم چی بگم ولی امسال دو تا حاجت دارم که امیدوارم برآورده بشه... 

این روزا روزایی که من از دست خودم راضی نیستم و یه کاری میکنم که دوست ندارم بکنم.