خوابهای طلایی

پروردگارا در خانه فقیرانه خود من چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری که من چون تویی دارم تو چون خودی نداری

خوابهای طلایی

پروردگارا در خانه فقیرانه خود من چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری که من چون تویی دارم تو چون خودی نداری

گذشته ها

یاد گذشته ها بخیر.... چه شور و حالی تو وبلاگامون بود...اما حالا هر کدوم تو دیار خودمون به سر می بریم...<<دهکده و هشت ترانه>>... هشتا دوست خوب.. حالا که می رم اونجا بوی شهر مردگان میده ... وبلاگ خودم که به سیستم جدید واردش نکردم...

حالا بی خیال گذشته ها(گذشته ها گذشته به فکر آینده باش دل شادو سرزنده باش...) فاطی جون فردا رو بچسب  می شی خواهر عروس  

به به فردا عروسیه آبجیمونه شاید اونجا یه اتفاقی هم واسه ما افتاد فعلا که پردندمون رو هست...

البته من هنوز قصد ندارم ها ...

دیگه برم که مادر جان دادش دراومد (بچه اینقدر بی خیال نشستی پای کامپیوتر)...

نظرات 1 + ارسال نظر
زینب 20 تیر 1386 ساعت 11:29 ق.ظ http://zeynab73.blogsky.com

اااچرا؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد