خوابهای طلایی

پروردگارا در خانه فقیرانه خود من چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری که من چون تویی دارم تو چون خودی نداری

خوابهای طلایی

پروردگارا در خانه فقیرانه خود من چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری که من چون تویی دارم تو چون خودی نداری

عید خوبی بود یعنی حداقل از پارسال خیلی بهتر بود، برنامه هایی رو که واسه خودم ریخته بودم تا حدودی در حد کمتر دارم اجرا می کنم... 

تعطیلات عید پاک اقتاد بعد از عید و این بهترین موقعیت واسه یه سفر بود.... 

سفر به اسپانیا گرچه کم بود اما بهترین سفر شد از جاهای دیدنی و طبیعت زیبا گرفته تا شلوغی و هیجان همه بیسته بیست...  

البته بعد از سفر روز اول شدیدا دپ بودم وقتی از پنجره بیرونو نگاه کردم می خواستم شیشه رو بشکونم آخه مردم کجایید شما؟؟ 

عصرش رفتیم لب دریاچه دلم به حال خودم سوخت چقدر به تنهایی عادت کردم من، اما دیگه خونم به جوش اومده بود می خواستم یقه یکی رو بگیرم، مهم نبود کی فقط یکی ،بگم بیا با من حرف بزن!! 

 چقدر دلم می خواست باشن کنارم... 

همیشه همه چیز اونطور که ما دلمون می خواد نمیشه.... 

واسه بدست اوردن بعضی  چیزا ممکنه خیلی ها رو هم از دست بدی.....

سعی کردم به حالت اول برگردم الان خوبم، شدم همون دختر بی عاره قبل از سفر D: