خوابهای طلایی

پروردگارا در خانه فقیرانه خود من چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری که من چون تویی دارم تو چون خودی نداری

خوابهای طلایی

پروردگارا در خانه فقیرانه خود من چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری که من چون تویی دارم تو چون خودی نداری

نمی دونم چرا این محرم، به اندازه محرم های سالهای پیش حال نکردم. کم کم به این نتیجه رسیدم هر چه ساده تر و غریبانه تر بهتر، انگاری اونجوری بیشتر به دلت می شینه....

اینجا مشهد ور دل امام رضا، این همه عذاداری با بهترین سخنوران و مداحان بازم دلمو راضی نمی کنه....

شاید این خودمم که تغییر کردم، شاید هر چی بچه تر بودم دلم پاک تر بود و حالا فقط در مراسم ها شرکت می کننم بدون اینکه به عمقش برسم.....


احساس دلتنگی شدید می کنم تو این شبا می خوام که دوباره مثل قبل دور هم جمع بشیم مهم نیست کجا فقط با هم..... شب که می شه قبل از اینکه چشمام رو هم بیافتن دل شوره می گیرم مبادا فردا یکیمون نباشه، یکیمونو ببری، التماسش می کنم که اول دور هم جمع بشیم و اگه قراره یکی زودتر بره اون من باشم........


بگذریم از این بحث غمگین که فقط شبهای لعنتی به سراغم میاد.... امشب شب یلداس برنامه خاصی ندارم سعی می کنم از اون یک دقیقه اضافیش بهتر استفاده کنم.اما هیچ کاری هم که نکنم فال رو حتمآ می گیرم بعدش دوباره میام فالم رو می ذارم...



نظرات 1 + ارسال نظر
صبا 2 دی 1389 ساعت 02:51 ب.ظ http://harfhaiedeltangi.persianblog.ir

همه ماتغییرکردیم خانومی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد