خوابهای طلایی

پروردگارا در خانه فقیرانه خود من چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری که من چون تویی دارم تو چون خودی نداری

خوابهای طلایی

پروردگارا در خانه فقیرانه خود من چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری که من چون تویی دارم تو چون خودی نداری

نزدیک تر از همیشه

خدایا!

چنان نزدیکی که نمی توانم ببینمت ، صدای تو هر لحظه با من سخن می گوید ، اما من آن را نمی شنوم. مرا به اعماق درونم ببر تا شکوه بی پرده جمال تو را بشنوم. مرا بیاموز پیوسته تو را بجویم و همواره به عنوان یگانه پناهگاهم به تو رو کنم.

 

از وقتی اومدم اینجا دل مشغولی هام کمتر شده و بیشتر می تونم به خدا و داده هاش فکر کنم وقتی طبیعت اینجا رو نگاه می کنی انگار که یه گوشه از بهشت رو دیدی...

 

دیشب موقع خواب که همه جا تاریک بود احساس کردم که اتاق چقدر روشنه پرده رو که کنار زدم عکس ماه افتاد تو چشمام انگار خدا داشت بهم نگاه می کرد و ماه و فرستاده بود که بگه من همیشه هستم....

 

---------------------------------------------------------------------

 

نفیسه جون خواستم این روز مقدس رو بهت تبریک بگم ، عزیزم تولدت مبارک     

 الهی صد ساله شی نه صد و بیست ساله شی نه صد و بیست سال کمه همیشه زنده  باشی     

من که نمی تونم از راه دور بهت کادو بدم ولی تو وبلاگم برات جشن می گیرم.

این هم کیک تولد تو ، بیا شعما رو فوت کن

یالا یالا فوت کن دیگه....هورا هورا....تولد تولد تولدت مبارک،مبارک مبارک تولدت مبارک

 

از این ور...

سلام

این چند وقت که نبودم کلی اتفاق افتاد....

سفر بابا؛ اسباب کشیمون؛ اقامت موقتمون خونه مامان جون و آخرشم مهاجرتمون به خاک غربت...

واقعا این تابستون به یاد ماندنی بود هر شب با خاله جان کوچیکه به بیرون بودیم (خرید و بازار )گهگاهی هم با دختر خاله های عزیز یه رزه ای می رفتیم...

از دایی جان کوچیکه هم که خبری نیست این چند ماه مثلا همکلاسیمون بود با هم زبان میخواندیم....دایی جان می دونم بی خبر میای اینجا قابل توجه بی معرفتا گفتم!

بگذریم...الان مشهد چه خبره...سه سال کنارش بودم ها ولی قدرشو ندونستم اما حالا که ازش دورم دلم واسه حرمش لک زده....هیچ وقت اون شب خداحافظیمو یادم نمیره چه شبی بود دلم نمی خواست ازش جداشم هیچی نمی گفتم و فقط اشک می ریختم...همیشه که میرفتم حرم فقط یه زیارت نامه و چندتا دعا می خواندم باز تا دفعه دیگه....هیچ وقت مثل اون شب بهش وصل نشده بودم....

آخ امام رضا ولادتت شده....کمکمون کن....می خوان دخیلش کنن....شفاش بده خاله دیگه طاقت سومیشو نداره....خدا چه حکمتی تو کاره؟

چه امتحان سختی هر کسی طاقتشو نداره.....

دعا...دعا...دعا...

 

سلام.........

 دیگه وقتی نمونده...شمارش معکوس شروع میشه...

فعلآ تو خماریش بمون بعدآ می یام...

ولادت در کعبه

«آدمیان بشارت باد بر شما علی پسر فاطمه بنت اسد مولود کعبه به دنیا آمد»

 

ابن قعلب می گوید : با عباس - پسر عبدالمطلب - وگروهی دیگر ، رویاروی خانه خداوند نشسته بودیم فاطمه دختر اسد ، به سوی خانه خدا پیش آمد ، ایستاد و چنین گفت : « خداوندا ، به تو و پیامبرانت وکتابهایشان ایمان دارم . گفتار ابراهیم (ع) ، جد خود را راستین می دانم ،همانکه  این خانه را به فرمان تو بنا نهاد ...

تو را به او وبه این کودک که با خویش در شکم دارم سوگند می دهم که زادنش را بر من آسان کن ! »

در همین هنگام ، شگفتا ! به چشم خویش همه دیدیم که دیوار خانه خداوند از هم شکافت، وآن گرامی بانو ، پا به درون گذارد ودیوار دوباره به هم بر آمد ...

شتابناک برخاستیم تا در خانه را باز کنیم ، اما باز نشد ... ودانستیم که حکمت خداوندی در کار است ...

چهار روز بعد ، آن عزیز بانو ، از خانه پا بیرون نهاد ، با کودکی در آغوش که به او می بالید ... وگفت : پیامی از غیب شنیدم که نامش را « علی » بگذار .

 

در ضمن روز پدر هم مبارک قابل توجه تمام پدران خوب دنیا....

 

مولود کعبه

 

شکرت خدا

خدایا!

خطاها و گناهانم بی شمارند٫ اما رحمت تو بیش از تمامی آنهاست.

تو هرروز فرصت زندگی تازه را به من می بخشی.

مرا خردی عطا کن تا درست را از نا درست تشخیص دهم و

مرا نیروی آن بخش تا راههای نا هموار را بپیمایم.

 

تا حالا شده که از ته قلبت بخوای اما جواب نگیری؟   (نمی دونم شاید قسمت اینجوری باشه)

از دو سه هفته پیش اعلام کردند که ثبت نام اعتکاف در مسجد گوهرشاد واقع در حرم مطهر به صورت اینترنتی انجام میشه...

من هم با اطمینان کامل از اینکه اسمم از بین این همه شرکت کننده حتمآ در میاد ثبت نام کردم...

وای به حال من که اسمم نه توی اسامی اعلام شده در اومد و نه توی اسامی ذخیره...

خدا یعنی من واقعآ لیاقت اینو ندارم که تو حرم امامت معتکف بشم؟!