خوابهای طلایی

پروردگارا در خانه فقیرانه خود من چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری که من چون تویی دارم تو چون خودی نداری

خوابهای طلایی

پروردگارا در خانه فقیرانه خود من چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری که من چون تویی دارم تو چون خودی نداری

اولش که وبلاگمو باز کردم تعجت کردم منتظر یه صفحه سبز و مرتب بودم یادم نیست از کی نیومدم اینجا... خب این قالب و دوست ندارم واسه عید عوضش کردم حالا شاید دوباره برش گردونم به حالت قبلیش... 

هر چی روز اول عید و روز قبلش خوب بود روزای بعدش افتضاح گذشت چیری نبود که بخوام بگم فقط اینکه همونطور که گفته بودم برای تمیز موندنه اتاقم دیگه نباید درس بخوانم٫ طلسم شدم و دیگه حال و حوصله حتی یه ذره درس خواندن نداشتم... 

خلاصه که خیلی عقب افتادم و الان هم در فشارم کلی کتاب که باید بخوانم و وقتم کم... 

برای تعطیلات عید پاک هم رفتیم به سفر کوتاه با اینکه بارون می بارید اما خیلی خوش گذشت و روحیه گرفتم برای ادامه کار... 

 

 امروز برای اولین بار سریال مسافران که به نظم مزخرف ترین سریال میومد رو از اول تا آخر دیدم در عین لوسی می تونم بگم قشنگ بود  واقعیت های زندگی ما آدما و عادت های غلطمونو به تصویر کشیده بود البته بیشتر عادت های ما ایرانی ها!!! 

 

خیلی بده که بعضی از احساسات و نمی شه توی کلمات جا داد و با اونا توصیفشون کنی...