خوابهای طلایی

پروردگارا در خانه فقیرانه خود من چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری که من چون تویی دارم تو چون خودی نداری

خوابهای طلایی

پروردگارا در خانه فقیرانه خود من چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری که من چون تویی دارم تو چون خودی نداری

فرشته کوچولو به آرامی چشماشو می بنده و به خواب میره...

میره به دو فرشته ای که منتظرشن بپیونده...

 

 نمی خوام دوباره بنویسم چی شد و چی گذشت...

اما همین که با فاصله چند سال همه چیز تکرار شد، همه چیز....

دانشگاه رفتنم شده مصیبت...

از اولشم مصیبت بودها!

تا تو ایران بودم همه می گفتن دیگه داری می ری اون ور و دانشگاه و بهترین رشته و می ری و خانوم دکتر یا خانوم مهندس برمیگردی....

ما هم فکر کردیم اینجا خونه خاله است در دانشگاه رو باز گذاشتن یکی هم دم در واستاده می گه بفرمایید تو تور و خدا تعارف نکنید تشریف بیارین ...

بله با این امید که به راحتی وارد دانشگاه می شیم دانشگاه تو مشهد و ول کردیم و اومدیم...

سه ساله پیش وقتی می خواستم تعیین رشته کنم کلی رفتم با مدیر جان صحبت کردم که بابا مدرک فنی حرفه ای بدون پیش همه دنیا معتبره!؟ بله خانوم شما چی فکر کردین مدرک بین والمللیه!

ما هم وارد هنرستان کامپیوتر شدیم...یه سال گذشت همین که خواستیم ببینیم دبیرستان یعنی چی شروع کردن که امسال ساله سرنوشت ساز واسه هر آدمیه و باید از حالا به فکر باشید و از این شرو ورا....

سال سوم هم با استرس کنکور گذشت و آخرشم سراسری قبول نشدم (بعد کلی درس خوندن)

هر جور بود بلاخره آزاد قبول شدم و وارد دانشگاه شدم... یه ترم که گذشت زمزمه رفتن شد و وسایل و جمع کردیم و اومدیم اینور...

یه جا ثبت نام کردم که در عرض ۹ ماه زبانو کامل یاد می دادن... وقتی ۵ ماه گذشت افتادیم دنباله ثبت نامه دانشگاه....

آخ کاش اونروز هیچوقت نمیومد...

روزی که فهمیدم به خاطر نداشتن مدرک پیش دانشگاهی حق شرکت در ورودی امتحان دانشگاه رو ندارم....

می دونستم مدرک پیش لازمه اما همه می گفتن اگه دانشگاه رفته باشی حله...وقتی افتادیم دنبالش فهمیدیم امسال سیستم رو عوض کردن و پیش لازم شده....

آب سردی که به روی ما ریخته شد...

فقط موند یه انتخاب... یه دانشگاهی که الانم  هنوز نرفتم شبا کابوسشو می بینم از بس که سخته...یه دوره یک ساله cms باید بگزرونیم و به طوره کاملآ فشرده ریاضی و فیزیک و کوفت و زهر مارو می چپونن تو مخت بعدشم هی امتحان میگیرن که اگه کم بشی میگن خداحافظ تا ساله دیگه...

تازه می گن انیشتین هم دو سال cms رو رد شده

فعلآ که دارم مراحل ثبت نامه اونجارو انجام میدم ما نمی دونم آخرش چی میشه...

استرس شدید ورم داشته...  وقتی با دوستام تو مشهد حرف می زنم کلی حسودیم میشه آخه همشون رفتن ترمه سوم و  من هنوز نمی دونم تا اون دوره کوفتی رو قبول می شم یا  نهsigh...

پس فردا اگه یه وقت گوشه موشه های خیابون چشتون به من افتاد که معتاد شدم تعجب نکنید، از سختیه زیاد بوده.....

اینم از سرنوشت ما اینا رو گفتم که خدا رو شکر کنید هر جا که هستید... تازه فهمیدم دانشگاه تو ایران هتل ۵ ستارست (یعنی همه اینو می گن ها!)