خوابهای طلایی

پروردگارا در خانه فقیرانه خود من چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری که من چون تویی دارم تو چون خودی نداری

خوابهای طلایی

پروردگارا در خانه فقیرانه خود من چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری که من چون تویی دارم تو چون خودی نداری

و باز نوای آشنای لبیک می آید

دوباره موسم حج اومد دل آدمو راهی مکه کرد نمی دونی چه صفایی داره؟ اصلآ باورم نمی شه یه روز بین این همه جمعیت بودم و حج به جا می اوردم  آخ که چقدر دلم می خواست الان اونجا بودم و با همه سفید پوشای دیگه لبیک می گفتم...

تا وقتی نرفتی می گی ای خدا کی قسمتم می کنی تا خونتو ببینم؟ اما وقتی بری دیگه هر ساله دوست داری اونجا باشی...

می گن بالاترین گناه حاجی ها اینکه وقتی از سفر برگشتن  فکر کنند که هنوز پاک نشدن...

اون گناه  ها چهار ساله پیش ریخته اما من دوباره چهار ساله که روی شونه هام احساس سنگینی می کنم و گناهام روز به روز داره بیشتر می شه... خدا یعنی دوباره این فرصت بهم می دی؟!

لبیک اللهم لبیک لبیک لا شریک لک لبیک ان الحمد و النعمت لک و الملک لا شریک لک لبیک

روز عرفه هر جا رفتیم منو یاد کنید اونایی که می دونم میرین حرم امام رضا یادتون نره ها....

 

 

 

اجی مجی لا ترجی

یک زوج در اوایل ۶۰ سالگی، در یک رستوران کوچیک رمانتیک سی و پنجمین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودن. ناگهان یک پری کوچولوِ قشنگ سر میزشون ظاهر شد و گفت:چون شما زوجی اینچنین مثال زدنی هستین و درتمام این مدت به هم وفادارموندین ، هر کدومتون می تونین یک آرزو بکنین. خانم گفت: اوووه ! من می خوام به همراه همسر عزیزم، دور دنیا سفر کنم. پری چوب جادووییش رو تکون داد و اجی مجی لا ترجی دو تا بلیط برای خطوط مسافربری جدید و شیک QM۲ در دستش ظاهر شد. حالا نوبت آقا بود، چند لحظه فکر کرد و گفت: خب، این خیلی رمانتیکه ولی چنین موقعیتی فقط یک بار در زندگی آدم اتفاق می افته ، بنابراین، خیلی متاسفم عزیزم ولی آرزوی من اینه که همسری ۳۰ سال جوانتر از خودم داشته باشم. خانم و پری واقعا نا امید شده بودن ولی آرزو، آرزوه دیگه !!! پری چوب جادوییش و چرخوند و……… اجی مجی لا ترجی و آقا ۹۲ ساله شد!

پیام اخلاقی این داستان مردها شاید موجودات ناسپاسی باشن ، ولی پریها… مونث هستند !!!!!!!!

 

این متن و توی یه سایت خوندم خیلی قشنگ بود....کلی خندیدم....                   

نزدیک تر از همیشه

خدایا!

چنان نزدیکی که نمی توانم ببینمت ، صدای تو هر لحظه با من سخن می گوید ، اما من آن را نمی شنوم. مرا به اعماق درونم ببر تا شکوه بی پرده جمال تو را بشنوم. مرا بیاموز پیوسته تو را بجویم و همواره به عنوان یگانه پناهگاهم به تو رو کنم.

 

از وقتی اومدم اینجا دل مشغولی هام کمتر شده و بیشتر می تونم به خدا و داده هاش فکر کنم وقتی طبیعت اینجا رو نگاه می کنی انگار که یه گوشه از بهشت رو دیدی...

 

دیشب موقع خواب که همه جا تاریک بود احساس کردم که اتاق چقدر روشنه پرده رو که کنار زدم عکس ماه افتاد تو چشمام انگار خدا داشت بهم نگاه می کرد و ماه و فرستاده بود که بگه من همیشه هستم....

 

---------------------------------------------------------------------

 

نفیسه جون خواستم این روز مقدس رو بهت تبریک بگم ، عزیزم تولدت مبارک     

 الهی صد ساله شی نه صد و بیست ساله شی نه صد و بیست سال کمه همیشه زنده  باشی     

من که نمی تونم از راه دور بهت کادو بدم ولی تو وبلاگم برات جشن می گیرم.

این هم کیک تولد تو ، بیا شعما رو فوت کن

یالا یالا فوت کن دیگه....هورا هورا....تولد تولد تولدت مبارک،مبارک مبارک تولدت مبارک