خوابهای طلایی

پروردگارا در خانه فقیرانه خود من چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری که من چون تویی دارم تو چون خودی نداری

خوابهای طلایی

پروردگارا در خانه فقیرانه خود من چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری که من چون تویی دارم تو چون خودی نداری

ثلج ثلج

هوا به شدت سرد شده سرما تا مغز استخوان آدمو می سوزونه بارش برف از اول  هفته شروع شد برای اولین بار در عمرم از اومدن برف ناراحت شدم و تا شهر رو از پشت پنجره سفید دیدم گفتم اه برف! بعد خودم تعجب کردم چی دارم می گم من همیشه عاشق برف بودم حرفمو توجیح کردم آخه روز قبلش توقع سرما رو نداشتم با لباس هر روزه از خونه اومدم بیرون و منجمد شده رسیدم فکر اون سرما بدنمو می لرزونه... 

این برفا خوب موقعی دارن میبارن اومدن کریسمس بدون سفیدی خیابونا صفا نداره... 

و اینکه تو هیاهوی بین مردم قدم بزنی و وقتی حرف می زنی لرزش فکت جلوشو بگیره و از دهانت بخار بیرون بیاد... 

امسال هم که کریسمس توی محرم افتاده و هنوز نشونی ازش نمی بینم... 

هر سال وقتی رزه می رم آخر دعا که میرسه نمی دونم چی بگم ولی امسال دو تا حاجت دارم که امیدوارم برآورده بشه... 

این روزا روزایی که من از دست خودم راضی نیستم و یه کاری میکنم که دوست ندارم بکنم.

نظرات 8 + ارسال نظر
فاطمه دایی 4 دی 1388 ساعت 01:39 ق.ظ

چه حاجتی داری بلا؟؟به من بگو شاید بتونم موقع هم زدن دیگ از خدا برات بخوام!فکر کنم اولی کنکور دومی شوهر یا بر عکس!!!

هستی 6 دی 1388 ساعت 05:01 ب.ظ

سلام عزیزم منو میشناسی؟ منم مداد رنگی آبی یه هستی خواهر صدف خوبی فاطمه؟ امروز عاشورا بود رفته بودیم مسجد پریا رو دیدم بعد مدتها گفتم از سایه خبر داری؟ چرا جواب تلفن ها رو نمیده یه هو متوجه شدم که ...دلم یه هو ریخت اصلا نمیدونستم این همونه...خیلی گریه کردم خدا به سایه صبر بده از طرف من ببوسش و سلام من و برسون دوستون دارم

هستی 6 دی 1388 ساعت 05:04 ب.ظ

کاش امروز سی ام بود که تو هم بودی...

هستی 6 دی 1388 ساعت 05:07 ب.ظ

مرغ شب خواب است و از عشق تو بیدارم هنوز/دیده نابینا شد و مشتاق دیدار توم هنوز

هستی 6 دی 1388 ساعت 05:08 ب.ظ

زیباترین حکمت دوستی به یاد هم بودن است نه در کنار هم بودن

بانو 7 دی 1388 ساعت 11:15 ب.ظ

سلام عزیزم . منو که میشناسی؟چند وقتی دنباله سایه گشتیم ولی پیداش نکردیم . به قوله هستی دیروز واقعا عاشورا بود و ما هم عزادار ..دیروز که شنیدیم همگی بهم ریختیم .دسترسی هم به سایه نداریم ولی همیشه به یادتون هستیم واقعا از ته دل ناراحت شدیم ...........به سایه سلام برسون بگو واقعا خدا صبر بده و ببوسش بهش بگو خیلی وقت بود دنبالش میگشتیم ولی خبری ازش نبود ...حدس زدیم که اومده باشه پیشه شما ولی نمیدونستیم که ...........ای خدا .....به یادتونیم عزیز

بانو 13 دی 1388 ساعت 10:43 ب.ظ

http://912.persianblog.ir/

sanam 22 دی 1388 ساعت 02:54 ب.ظ

ishallah har che zoodtar hajat rava beshi
man ke az vaghti omadam ankara ghahti barf omade khodeshon ham tajob kardan chera barf nayumade

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد