خوابهای طلایی

پروردگارا در خانه فقیرانه خود من چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری که من چون تویی دارم تو چون خودی نداری

خوابهای طلایی

پروردگارا در خانه فقیرانه خود من چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری که من چون تویی دارم تو چون خودی نداری

باید تند تر قدم بردارم من که کم تر از اون چهار تا پیرزن نیستم!؟

اما نه انگار اون یکی پیرزن نیست شاید دختر یکیشون باشه...

تغریبآ می دوم اما اون ها می ایستند و دختری که چکمه های سفید روی شلوارلی تنگ پوشیده با کلاه هماهنگ بر سر و موهای به کمر رسیده رویش را برمی گرداند....

و شاید او مادر آن سه باشد...

 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
س 1 اردیبهشت 1387 ساعت 06:55 ب.ظ http://iranianmoney.blogsky.com


سلام دوست عزیز ...
اگه مایل به تبادل لینک هستی ...
وبلاگ منو با عنوان با عنوان >>کسب درامد تضمینی.سایت های معتبرایرانی.پرداخت بانک های ایرانی.افزایش بازدید
لینک کن و به من اطلاع بده تا شما رو لینک کنم ...

سایه 2 اردیبهشت 1387 ساعت 07:57 ب.ظ

اوا!! خوب جا نیوفتاد.. یعنی سه تاشون پیرزن بودن و یکی که از همه خوشتپتر بود مامان او دو تای دیگه بود یعنی ؟
خوب یه عکس ازشون میگرفتی تا خوب تومبه بشه برام !

سایه 2 اردیبهشت 1387 ساعت 07:59 ب.ظ

بعدم برو و حال کن .. خاله ات داره میاد پیشت و شایدم دختر داییت.. لازم نکرده فکر کنی حسودی میکنم :ی من اینقدر گرفتارم که مشهد هم نمی خوام برم چه برسه به اونجا.. باورت میشه تا ۱۸ تیر کلاس دااااارممم... امتحان هم ۲۰ تیره.. اینو به بابا بگو حتما.. بای بای..

دخترک 6 اردیبهشت 1387 ساعت 09:34 ق.ظ http://vava.blogfa.com

salam doostam,khoobi?che khabara?kojaie?daneshgah hi shod?
man opam,bia aaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaa

دریا 9 اردیبهشت 1387 ساعت 11:33 ب.ظ

چه پیچیده بود :دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد